دانلود رمان محراب دل از لیلا عبدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجب زنی به نام مریمه ک دو تا دختر داره با خوابی ک مریم میبینه زندگیشون زیر و رو میشه… مریم بی تابست و آرام و قرار ندارد. هیچ حرفی از اینکه چه شده نمی گوید. به خواست همسرش با دخترش نغمه مرور می کند. گذشته ای که نغمه هیچ چیز از آن نمی داند. در خانه ای که انگار قرارست نغمه را هم وارد دنیای دیگری کند…
خلاصه رمان محراب دل
صدای قدم هایش را برروی کاشی های کنار باغچه می شنید اما انگار نمی توانست شکل و حجم تصاویر را در ذهنش حلاجی کند. یکی دو قدمی برمی داشت ،غرق در افکارش برای چند لحظه می ایستاد و دوباره به راه می افتاد و همین عمل را تکرار می کرد. نغمه پشت پنجره ایستاده بو د و متعجب به حرکات مادرش نگاه می کرد. چند روز بود که او را کلافه و سردرگم می دید و دلش نیامد خلوتش را بهم بزند. چی رو نگاه می کنی؟ به طرف فائزه ، همسر برادرش برگشت. چهار سالی می شد که با نوید برادر کوچکش ازدواج کرده بود اما ذره ای عوض نشده و همان دختر شیطان و بانمک و پرجنب و جوشی بود که به عنوان عروس پا به خانه ی آنها گذاشته بود.
نغمه آهی کشید و گفت : مامان رو نگاه می کنم. فائزه با شیطنت گفت: وا! مامان رو نگاه کردن قایم باشک بازی داره! نغمه بدون توجه به لحن بانمک او گفت :چند روزه یه جورایی کلافه و سردرگمه، نمی دونم چی شده؟ فائزه با نگرانی گفت: نکنه خدای نکرده مریض باشه. وای چه دلی داری تو ، خوب ازش می پرسیدی! نغمه آه عمیقی کشید و گفت :خدا نکنه!… چندبار پرسیدم ولی چیزی نگفت. فائزه نگاهش را به چشمان نگران نغمه انداخت ، مشخص بود به تلنگری اشکش سرازیر می شود.
لبخندب بر لب آورد و گفت :ته تغاری ، مطمئن باش اگه خدای نکرده چیزی بود متوجه می شدیم. چیزی نیست ، خودت رو جمع کن. یه دختر بیست و دو ساله این جوری مثل ژله وا می ره؟ خیر سرمون تحصیل کردمونو ببین! نغمه نالید : ول کن فائزه …! منو به دلشوره انداختی. فائزه دستش را دور شانه نغمه حلقه کرد و گفت : من یه غلطی کردم تو چرا باور می کنی؟ اشک نغمه سرازیر شد و گفت : پر بیراه هم نمی گی . چرا اینطوری شده ؟ این همه مدت یاد ندارم مامان رو این طوری دیده باشم!…