دانلود رمان حریر و حرارت از بنفشه و رعنا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حریر دختر کوچیک یه خانواده متمول و سرشناسه، خانواده ای که بخاطر اعتقاداتی که دارن ازدواج ها اکثرا فامیلی هست و ارتباط با جنس مخالف در خارج از مهمونی خانوادگی، کاملا ممنوعه! بعد ازدواج خواهر حریر، کسی به خواستگاری حریر میاد که اون رو قراره با روی پنهان خانواده آشنا کنه، به شخصیت مخفی بقیه اعضا… حریر دچار سردرگمی عظیمی میشه، حس میکنه حتی خودش رو نمیشناسه، اما همه چیز با مرگ یه نفر بیشتر از قبل بهم میریزه… این رمان به جنبه های روانی محدودیت های کودکی و تمایلات خاص در بزرگسالی میپردازه.
خلاصه رمان حریر و حرارت
با گریه گفت: حریر… دیدی چی شد …حس میکردم نمیتونم نفس بکشم. گوشی رو دادم به برهان و دستم رو گذاشتم رو قلبم. برهان سریع گفت: حنا… حنا کجایین!؟ بردیا کجاست!؟ ای وای من ای وای من! دارم میام… من خودم جمعش میکنم! باشه باشه نمیاد تو نترس …با این حرف قطع کرد. من حس میکردم دارم خفه میشم. برهام جلو بیمارستان دوبله پارک کرد. چرخید سمتم و گفت: حریر دختر… نفس بکش … بازوم گرفت و منو تکون داد.
نمیتونستم، انگار ریه ام قفل کرده بود. فقط بریده بریده نفس میگرفتم. انگار که هوا نبود. برهان زد به پشتم و یهو انگار قفل سینه ام باز شد. هین بلندی گفتم: نفس گرفتم و زدم زیر گریه…برهان شوکه فقط نگاهم میکرد. به هم نگاه کردیم. اما تازه رها شده بودم …بالاخره صدای گریه ام قطع شد. هرچند اشکم بند نمی اومد…بوق ممتد ماشین پشتمون، باعث شد از هم جدا شیم. برهان مجبور شد بره جلوتر پارک کنه.
چرخید سمتم. دستش قاب شد دور صورتم و گفت: خواست بره… همینجا بمون تا بردیا رو بیارم… نمیخواد بیای تو! دستش رو گرفتم و گفتم منم میام! نگاهم کرد و گفت: حنا گفت نیای داخل. اوضاع خوب نیست حریر… من نمیتونم هم بردیارو بیارم، هم هوای تو رو داشته باشم . راضی نشده بودم. اما برهان نگاهش انقدر پر از غم بود، که فقط تونستم سر تکون بدم باشه. برهان زیر لب گفت: مرسی…پیاده شد و من قفل مرکزی رو زدم اما زنگ زدم به مامان….