دانلود رمان دوست دارم ولی با ترس و پنهانی از زهرا فاطمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لیلی دختر پولدار عاشق یه راننده تاکسی میشه و بهش دل میبنده. اما اتفاقی می افته که دختر قصه مجبور میشه با یه پسر پولدار و خشن ازدواج کنه… اما درست شب ازدواجش سر و کله ی راننده تاکسی پیدا میشه و لیلی با لباس عروس از پای سفره عقد بلند میشه و میره سراغش توی کوچه و داماد هم به دنبالش اما…
خلاصه رمان دوست دارم ولی با ترس و پنهانی
خوبی خانم؟ همین طور که آخ و اوخ می کرد سرجایش برگشت. چرا وقتی رانندگی بلد نیستی میشینی پشت فرمون؟ کی بهت گواهینامه داده؟ واقعا شرمنده که راننده شخصی تون هستم و بیشتر عذر میخوام عین چی وسط خیابون جیغ زدم! عفو کنید منو… دخترک، دهن کجی کرد به لودگی اش، اما مات جای رژش روی شیشه شد! محسن سریع رد نگاهش را زد و نگاهش به جای رژش افتاد! آبجی یه سوال می تونم بپرسم ازتون؟
به من نگو آبجی و خواهر… بدم میاد یعنی چی این مسخره بازی ها! خنده اش را محسن به زور مهار کرد، این دختر بود یا اژدها!؟ نه که میشناسم شما رو، ببخشید که یادم رفته….غرض از مزاحمت میشه بپرسم اسم اینی که به لبتون مالیدین چیه؟ اخمی تحویلش داد. از پشت کوه اومد ی نمی دونی چیه؟ نه اینو که در جریانم، میخوام مارکش رو بدونم…مارکش رو برای چی؟ تا به تموم عز یزان دوست و فامیل بگم هر کوفتی میخرین اینو نخر ین… آخه خانم حسابی دو دقیقه نیست نشستی تو ماشین لبتو هر جا دیدی مالیدی ؟!
الان یه پلیس گشت بیاد من چه جوابی بهش بدم؟دموهای لخت بیرون آمده از شالش را با همان اخم به داخل فرستاد. آقای مثل بامزه، اول اینکه سوار ماشین شخصی نشدم و سوار تاکسی شدم، دوما تو رو که نگاه نکردم، ردش افتاده رو شیشه، پلیسه هم کور که نیست میبینه، بعد هم خودت رانندگی بلد نیستی! محسن متحیر به این مجسمه حیا چشم دوخت! واقعا حجب و حیا و ادبش باعث شده بود اشک در چشمانش حلقه بزند…!