دانلود رمان عشق صوری از سیما نبیان منش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شیوا دختر زیبا و شیطونی هست که از قضا چشم خلافکار جذابی به اسم شهرام دنبالشه اما اون به هیچ قیمتی حاضر نیست با این خلافکار وارد رابطه بشه تا اینکه،مادر مجرد شیوا ازدواج میکنه و اون همراه مادرش به خونه ی جدید شوهر مادرش نقل مکان میکنه و اونجاست که در کمال ناباوری متوجه میشه شهرام، همون خلافکار جذاب سمج، پسر شوهر مادرش هست…. پسری که هر شب به اتاق شیوا میره و وادارش میکنه …
خلاصه رمان عشق صوری
تا سر کوچه قدم زنان راه افتادم. ساعت هنوز ده بود و من همچنان بگی نگی وقت خوبی داشتم تا کارهای نکرده و عقب مونده ام رو انجام بدم. یه دربست گرفتم که زودتر برسم خونه نمیدونم مامان خونه بود یا نه. حتی نمی دونستم اگه منو ببینه چه واکنشی نشون میده. خب البته خیلی هم برام مهم نبود. اون خودش با رفتارهاش باعث شد ما از این خونه فراری بشیم. اون از شیدا که اجازه نداد خودش مرد آینده اش رو انتخاب کنه و انداختش توی یه زندگی اجباری اینم از من که
عین سرگردون ها و بی خانمان ها مجبور شدم چند روز خونه شهرام بمونم! راننده تاکسی ماشین رو که نزدیک خونه نگه داشت کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. دست بردم توی کیفم و کلیدی که از خیلی وقت پیش ته کوله ام جاخوش کرده بود بیرون و با باز کردن قفل در رفتم داخل. صدای بسته شدن در مامان رو از اتاقش کشوند بیرون و من وقتی متوجه اش شدم که در هال رو باز کرد تا ببینه چخبره… بی سلام و علیک رفتم سمت حوض. خم شدم و دستم رو پر از اب کردم و همه
رو به صورتم پاشوندم. بندهای رمبدوشامبر تنش رو بست و با پوشیدن دمپایی بالای سرم ایستاد و پرسید: بالاخره برگشتی!؟ حرفی نزدم. مشت دیگه ای آب به صورتم پاشیدمو شروع به در آوردن جوراب هام کردم. تو یه نظر کوتاه کبودی ها و خون مردگی های گردنش رو دیدم پوزخمنی روی صورتم نشست. ظاهرا تو نبود من حسابی بهش خوش گذشته… دست به سینه پرسید: این چند روز کجا بودی شیوا!؟ جورابمو از پا درآوردم و گفتم: – هرجا بودم برای تو که بد نشد… چشماشو ریز کرد و پرسید …