دانلود رمان هوادار حوا از فاطمه زارعی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره دختری نازپروده است که نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….
خلاصه رمان هوادار حوا
خب اگه خیلی دوست داره که…عقل و هوش این دختر را رویای پولدار شدن ربوده بود. سکوت کردم و در سکوت به اون اهل ازدواج نیست، دوست نداره متعهد به کسی باشه، یه جورایی آزادی طلبه. گرگ های جامعه که دخترهای زیبا را با اسکناس فریب می دادند، فکر کردم. تا ظهر کمی از نقاشی اش تکمیل شده بود. گفتم:اگه خسته شدی از روی عکست هم می تونم بکشم؟ با خودپسندی گفت: سیامک گفته باید شبیه خودت باشه. لبخند زدم: نصحیت کردن یک جورهایی با خلقیاتم جور در نمی آمد.
با اینکه می دانستم طلوع عزیزم قدم در یک راه نادرست گذاشته است ولی حرف زدن با او هم بذر کاشتن در کویر بود. صدای یاسمین را شنیدم. استاد. جانم؟ با عذرخواهی از طلوع از جایم بلند شدم. خانم مسنی با چشم های قهوه ای کنار حوض ایستاده بود و سرش پایین بود. یه خانمی اومده با شما کار داره. حوض ایستاده بود و سرش پایین بود، احتمالاً ماهی ها را نگاه می کرد. با شنیدن صدای من سرش را بلند کرد و توی چشمهایم خیره شد.
زلفا؟! لحن صدایش طوری بود که انگار سال هاست مرا می شناسد، در حالی که او برای من غریبه بود. گفتم: بله. طوری که انگار تازه متوجه حضور من شده، تکانی به خودش داد و با خنده ی حواسی گفت: عزیزم، یه لحظه فکرم به یه سمت دیگه ای رفت. لبخند مصنوعی روی لبم نشست: در خدمتم. گره ی عمیقی بین ابروانش افتاد. طوری که انگار کلمات را در ذهنش مرتب میکند. می خواستم تابلوهاتون رو ببینم… یعنی بخرم. آهان برای خرید اومدید؟ با خنده گفت: بله، بله.