دانلود رمان گیسو از بهاره شیرازی و فهیمه رحیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره دختری است به نام گیسو که برای گرفتن ارث پدرش راهی باغ موروثی پسر عموهایش می شود. برای مدتی در آنجا میماند، اما در این مدت اتفاقاتی غیرمنتظره برایش می افتد اتفاقاتی نظیر قتل، عشق همچنین دوستی و نفرت…
خلاصه رمان گیسو
فردای آن شب گیسو راهی تهران شد تا لوازم زندگی خود را بار زده و به باغ برگردد با وجود مخالفت های خاله نادر، خاله اش میان گریه دعای خیر بدرقه راهش کرد و دختر خاله امینه میان گریه خندیده و قول گرفته بود که تعطیلات تابستان سال دیگر را با آنها و در شهر مقدس مشهد بگذراند. هنگام عصر بود که وانت وارد باغ شد و با راهنمایی گیسو به سمت کلبه به راه افتاد و فراز و نشیب را با غرولند راننده به جان خرید. وقتی بالاخره نزدیک کلبه رسیدند گیسو باکمال تعجب به جای کیهان،
کیوان را دید که برای کمک از کلبه خارج شد و ضمن خوش آمد به پیاده کردن لوازم مشغول شد. گمان داشت که کلبه را خالی از اثاث خواهد دید اما هنگامی که قدم به درون گذاشت و همه چیز را سر جای خود دید. متعجب از کیوان پرسید: کیهان به لوازمش نیاز ندارد؟ کیوان گفت: او وسایلش را برده البته کتاب ها و طرح هایش را برد و کانکس هم لوازم زیاد نمی خواهد. هرچه نیاز باشد از خانه باغ بر می دارد. بیا و به من بگو که جای لوازم کجاست؟ گیسو راننده را با مبلغی که از پیش تعیین
شده بود خوشحال راهی کرد و به کیوان گفت: من هم با خود کتاب و لوازم شخصی آورده ام که کم کم آنها را سامان میدهم، در حال حاضر فقط دلم یک فنجان چای می خواهد. _اگر به جای چای قهوه بخواهی حاضرم سریع السیر برایت فراهم کنم. بنشین و نفس تازه کن سه سوت آماده است.کیوان در دو لیوان نسکافه آماده کرد و به گیسو که در بهار خواب نشسته بود و به منظره افول خورشید نگاه می کرد نزدیک شد و گفت: با خورشید و ماه برابری می کنی! گیسو آخر جمله را شنیده بود
و پرسیده بود: چی برابری می کند؟ _گرمی خورشید و زیبایی ماه. گیسو که منتظر بقیه سخن بود با گفتن خب! جرعه ای نوشید و کیوان با دستپاچگی گفت: همین! راستی شام خونه باغ دعوت داری البته فقط همین امشب چون کیهان همه ما را از نزدیک شدن به شما بر حذر کرده و همه می دانیم که نباید مزاحم و مخل آسایش شما شویم. اما دوست دارم بدانید که من شخصا خیلی خوشحالم که پیش ما هستید و دلم خواهد اگر به چیزی نیاز داشتید مرا با خبر کنید تا کم کم تا کم کم به محیط خو بیرید…