دانلود رمان پاکدخت از ریحانه کیامری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آناهیتا مشفق، دختری که عزیزترین فرد زندگیش چند میلیارد بدهی بالا آورده و اون در صدد پرداخت بدهیهاست و به جایی میرسه که مجبور میشه تن فروشی کنه…. اولین مشتری اون سامان معتمدِ، صاحب بزرگترین شرکت لوازم آرایشی خاورمیانه، پسری عیاش و خوش گذرون که دخترا رو به اتاق خوابش هدایت میکنه!
خلاصه رمان پاکدخت
روی تخت لم داده و پاهایش را دراز به دراز روی هم انداخته بود و جامی به دست داشت. _ می دونی که وقایع این اتاق به بیرون درز پیدا کنه باید با زندگیت خداحافظی کنی؟ در حالی که با انگشتانم ور می رفتم پاسخ دادم: _ بله. همان طور بی حرکت ایستاده و سر به زیر افکنده بودم. _دِ یالا دیگه شروع کن، بهت نگفتن من آدم صبوری نیستم؟
دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و مغزم به هیچ کاری فرمان نمی داد.《این چه کاری بود کردی آخه دختره ی احمق! تو که نه بلدی و نه عرضه ش و داری واسه چی آخه خودت و تو هچل می ندازی 》!،… ناگهان جام را روی پاتختی کوبید که از صدایش سرم بالا پرید. با چند قدم سریع و بلند خودش را به من رساند و …