دانلود رمان کارتینگ از زینب عامل با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجع به زندگی دختری به اسم مانیاس که قهرمان رالیه و بعد از کشته شدن نامزدش تو مسابقات غیر قانونی قید همه چی رو زده و اموزش رانندگی میده که بابک یه مرد میان سال وارد زندگیش میشه و مدعی میشه عاشقش شده. مانیا اول ردش میکنه اما بعدا بخاطر بدهی پدرش مجبور میشه… بعدا هم که پای برادر بابک، شاهان به داستان باز میشه و….
خلاصه رمان کارتینگ
لای پلک ھایم را به سختی باز کردم. اولین چیزی که در تیررس نگاھم بود پارچه ی گل گلی بالش زیر سرم بود. ھنوز مغزم درست کار نمی کرد و موقعیتم را درک نکرده بودم. چشمانم را محکم روی ھم فشار دادم تا خواب از سرم بپرد. دوباره پلک گشودم و به پارچه خیره شدم! روی شکم خوابیده بودم. چرخیدم تا به ساعت نگاھی بیاندازم. این گل گلی ھا فقط یاد آور سلیقه ی مانجون بود! دیشب واقعا ماندانا نگذاشته بود به اتاق بروم! حتی میانجی گری ھای بابا ھم تاثیری رویش نداشت. در نتیجه تا صبح بجای خوابیدن،
روی کاناپه ی محبوب ماکان این ور و آن ور شده بودم! آن ھم از دو شب به بعد! چون تا قبل از آن ماکان خان مشغول تماشای فیلم ترسناک مسخره ای بود! بی خوابی دیشب باعث شده بود تا کله ی سحر به خانه ی مانجون بیایم. در سکوت این خانه راحت می توانستم بخوابم! صبح که به اینجا رسیده بودم در خواب بودم. با دیدن ساعت برق از سرم پرید! یک ظهر بود و من از شش قطعا مانجون تکه تکه ام می کرد و از ھفته ی بعد بجای گوشت گوسفند از من آبگوشت می پخت! عین جت از جایم بلند شدم. کش
موھایم باز شده بود و باز این موھای لعنتی داشت اعصابم را خراب می کرد! به دنبال کش موی لعنتی لحاف را با دست جا به جا کردم و بستم و لحاف و تشک را جمع کردم. بالاخره با دیدن شئ آبی رنگی چشمانم برق زد. موھایم را کمد قدیمی و قهوه ای رنگ مانجون را باز کردم و لحاف و تشک را آنجا جا دادم. در کمد را که بستم نگاھم به خودم درون آیینه ی روی کمد حس می کردم چشمانم پف کرده اند. افتاد. با کف دست چند ضربه ی به صورتم زدم. آنقدر بخاطر شغلم در ماشین و کوچه و خیابان بودم که سیاه سوخته شده بودم….