دانلود رمان گل خزان از زهره شعرباف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که از طریق دزدی و جیب بری امرار معاش می کند سر راه پسری خوش قلب و ثروتمند قرار می گیرد. دختر قصه تصمیم بر این دارد که زندگی پسر جوان را به تاراج ببرد اما سرنوشت و تقدیر به شکل دیگری ورق می خورد… راز بزرگی که بر ملا می شود و معمایی که فقط به دست دختر داستان حل می شود…
خلاصه رمان گل خزان
دستی روی صورتم کشیدم و ابروهام رو یک دور بالا پایین انداختم -تو واسه چی اومدی تهران؟ لبخند دندون نمایی زد و شونه ای برام بالا انداخت – راستش رو بخوای پرونده ای رو قبول کردم که مدارکش توی تهران وجود داره هم این موضوع رو حل می کنم هم پیش خودم گفتم یک سری هم به تو میزنم. منم لبخند کوچیکی زدم -خوب کاری کردی چون من هم توی تهران تنها بودم کسی رو اینجا ندارم. نیلوفر – هیچ نشونه ای نتونستی پیدا کنی؟ شروع به شکستن های انگشت های دستم کردم – نه… رفتم به اون آدرسی که پیدا کرده بودم اما متاسفانه خیلی وقته از اونجا نقل مکان کردن…
یعنی خیلی ساله که از اونجا رفتن. نیلوفر – خوب حالا میخوای چیکار کنی؟ -راستش دوباره میرم همون جا این مستاجر جدید گفته سعی میکنه آدرس یا تلفنی برام گیر بیاره امیدوارم که بتونم نشونه ای حتی کوچیک به دست بیارم! نیلوفر -میخوای منم همراهت بیام؟ سری به معنای نه بالا انداختم -نه بابا تو خودت کار زندگی داری مگه نگفتی می خوای بری دنبال مدارک برای این پرونده ای که دنبالشی خوب برو پی کارت دیگه! هیچی نگفت و فقط بهم نگاه کرد. با یادآوری موضوعی نیم رخم رو به طرفش چرخوندم -راستی این چند وقته که اومدی تهران کجا اطراق میکنی؟ شونه ای بالا انداخت
-همون خونه ای که بابام توی تهران خریده بود کلیدش فعلا دست منه. سری تکون دادم و به بچه هایی که بی فکر به مشکلات زندگی در حال بازی بودن خیره شدم. نیلوفر -میگم زهره تو هم این چند وقتی که میخوای تهران موندگار بشی بیا خونه من. پوزخندی زدم و یک تای آبروم رو بالا انداختم -نوچ من خودم جا برای موندن دارم. نیلوفر -لج نکن دختر از کجا اینقدر به این پسره اعتماد داری؟ -به خودش که اعتماد ندارم به پول های توی گاو صندقش ایمان دارم. با حرص نگاه چپکی به طرفم انداخت -تا کی میخوای مردم رو تیغ بزنی هان آخر سرت رو به باد میدی دختر…