دانلود رمان اینسامنیاک از مریم چاهی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مردی دورگه امریکایی ایرانی به نام میگوئل با دختری ایرانی معامله میکنه تا در عوض هشت ماه زندگی مشترک براش گرین کارت بگیره میگوئل عجیب تر از چیزیه که دختر بیچاره تصور میکنه مردی که بی خوابه از ادمی میترسه و می خواد در اخر این هشت ماه خودکشی کنه…
خلاصه رمان اینسامنیاک
آوای ترحم برانگیز هق هق گریه دختر فضای اتاق کوچک این مرد را پر کرده. می شنود اما دم نمی زند. گریه نمی کند به حال زارش که از بی پناهی هجرت کرده به آنسوی کره خاکی به امید سختی که فرو نریزد، اشک می ریزد چون هویتش تولدی نو یافته. همانند کرم ابریشم که با درد پیله ماره می کند و دیگر کرم نیست. پروانه ای هزار رنگ است و باید دلبری کردن بیاموزد. دختر می گرید و مرد به او پشت کرده کنار پنجره به اقیانوس چشم دوخته و عصبی از سیگارش کام می گیرد.
همین چند ساعت پیش این دختر را از فرودگاه به خانه آورد و مالکش شد. به پای خودش از آنسوی دنیا سفر کرده تا آغ.وشش برای این مرد باز باشد و در مقابل ماندنش را خواسته. نگاهش می کند. فریاد می زند: هی دختر! معلوم هست چته؟! چرا گریه می کنی؟ جوابش سیل اشک هایی است که روانه شده و دردی که با ضجه هایش آشکار می شود. صدایش بالاتر می رود و پرخاشگرانه به سمت دخترک هجوم می آورد: مگه مجبورت کردم؟ من حوصله ناز کشیدن ندارم.
همین الان گمشو برو اگه ناراحتی. اومدی اینجا می دونستی باید باهام باشی این مسخره بازی چیه راه انداختی؟ این مرد هرچند دورگه ای ایرانی آمریکایی است ولی درکی از حس دختری مثل من را ندارد. بی رحمی اش از نوع تربیتش است. گربه را دم حجله کشته تا به دختر بفهماند اینجا کسی نازش را خریدار نیست. قرارشان همین بوده. معامله ای دو سر سوخت برایشان بوده. پس چرا گریه می کند؟ _باشه! گریه کن. دارم میرم بیرون وقتی برگشتم اینجا نباش. یک ساعت وقت داری لوازمتو برداری بری…