برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان خزان رهایی pdf از عارفه حمزه با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و جPDF
نویسنده این رمان عارفه حمزه مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/درام
خلاصه رمان خزان رهایی
بازی روزگـار است که مردی که پدرم بود، ناپدری از آب درآمد افرادی جاه طلب همچون او و دیگران
مرا از خانهی خـود راندن و پناه بردم به غریبههایی که همچون افراد نزدیک به من هوایم را داشتند
روزگـار است که ناپدریم مرا نابود مـیکند و پسری از بطن ترحم اثبات مـیکند
که عاشق وجودیت من است نه چیز دیگر…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان سیب دندان زده
قسمت اول رمان خزان رهایی
رستا همانطور که بینیاش را بالا مـیکشیـد گفت:
به خـواستـهی خـودش رسیـد
مهرداد با خشم غریـد:
مـیکشمش عوضی رو!
رستا پوزخندی زد و گفت:
دیر رسیـدی دایی، اعدامش کردن
مهرداد با ناباوری به رستا خیره شـد
حال خزان چطوره؟
مهرداد سرش را پایین انداخت وقتی به رستا نگـاه مـیکرد، قلبش مـیلرزیـد گفت:
دکتر گفت خـون زیادی ازش رفتـه و هیچی مشخص نیست فعلاً بیهوشـه
رستا صورتش را مـیان دستانش مخفی کرد و گریست مسیح خـودش را به بیمارستان رساند
با دستپاچگی به سمت اورژانس رفت رستا را دیـد به سمتش رفت و گفت:
سلام خزان کجاست؟
رستا محزون نگـاهش کرد و گفت:
بردنش تـو آیسییو بستریه بیهوشـه دکتره گفتـه معلوم نیست کِی به هوش بیاد!
مسیح دستش را روی شقـیقهاش گذاشت قلبش شکستـه بود به خـودش لعنت مـیفرستاد
متـوجه حضور مهرداد نبود روی صندلی نشست و در فکر فرو رفت با آمدن فرهاد، جنگی به پا شـد
فرهاد یقهی مسیح را چسبیـد و گفت:
دلم مـیخـواد خفهت کنم مسیح! هی گفتم این کـار رو نکن بیفایـده است گفتم صبر کن، اینم شـد نتیجهش!
مهرداد از جا برخاست و گفت:
نتیجه چی؟!
هر دو مبهم نگـاهش کردند….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید