برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قربانی pdf از مـینا سلطانی لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مـینا سلطانی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان قربانی
از شـدت سردرد، از خـواب پریـد پلکهایش از هم باز نمـیشـد احساس مـیکرد هر لحظه
ممکن است سرش متلاشی شود بالاخره موفق شـد تا کمـیپلکهایش را از هم باز کند؛
بلافاصلهاشعهی نورانی خـورشیـد چون تیغی برّان در چشمهایش فرو رفت
از درد تکـانی خـورد و به سرعت پلکهایش را بست کم کم لای پلکهایش را گشود؛ کمـی طول
کشیـد تا چشمهایش به نور عادت کند پشت به پنجره اتاق کرد و به کمک آرنج در جا نیمخیز شـد
چشمهایش با تعجب در اطراف اتاق چرخیـد و روی آینهی روبروی تخت ثابت ماند یعنی کجا بود؟
تا جایی که به خاطر داشت اتاقش اصلا بهاین شکل نبود!
به خاطر داشت که دیشب حالش بد بود و به کمک امـیر و پیمان، به اتاق کـامران…
اتاق کـامران؟ یعنی تمام شب را در اینجا مانده بود؟
باری دیگر در اتاق چشم چرخاند و با دیـدن تابلوی بزرگی از کـامران که بالای تخت
نصب شـده، اطمـینان پیـدا کرد که در اتاق کـامران بود
رمان پیشنهادی:دانلود رمان پاراهور مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان قربانی
نگـاهی به صفحه ساعت بند چرم مشکیاش که هدیهی تـولد بیستوسه سالگی از طرف
دوستانش بود، انداخت و با خیالی آسوده از اینکه هنوز دیر نشـده بود، وارد حیاط دانشگـاه شـد
نگـاهش را در اطراف چرخاند؛ همان نگـاه کوتاه کـافی بود تا دوستانش را که کنار هم
مقابل کـافه تریا که سمت چپ در ورودی قرار گرفتـه بود، پیـدا کند
مثل همـیشـه صدای خندههای بلندشان حیاط را پُر کرده بود و از همان فاصله هم مـیتـوانست
صورت سرخ از خندهی حامد و محسن را که رو به او نشستـه بودند، ببیند
به گـامهایش سرعت داد و به سمت آنها رفت هنوز درست به…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید