اطلس رمان
دانلود رمان های خارجی
اطلس رمان
دانلود رمان ققنوس‌ من رایگان

دانلود رمان ققنوس‌ من اثر لیلا حمید pdf

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی ققنوس‌ من اثری بینظیر از لیلا حمید رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت دیجی رمان دانلود کنید

اسم رمان : ققنوس‌ من

تعداد صفحه : در حال پارت گذاری

نویسنده : لیلا حمید

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان تب epub به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ققنوس‌ من خلاصه رمان

فاقد خلاصه

گوشه ای از رمان ققنوس‌ من

به درختچه‌های وسط اتوبان که با سرعت از جلوی چشمم رد می‌شدند می‌نگریستم. سنگینی نگاه آقاداریوش را از آینه‌ی وسط ماشین احساس کردم. ندیده می‌دانستم گره کوری بین ابروانش انداخته و آنها را تابه‌تا کرده است. خط عمود بین دو ابرویش یادگار اخمهای همیشگی‌اش بود. حیف از پریوش با آن چهره‌ی زیبا برای این پیرکی بی‌ریخت اخمو! قدیمی‌ها راست گفته‌اند “سیب سرخ مال دست چلاقه!” یکی از سرگرمی‌ها و فانتزی‌های دوره نوجوانی‌ام تصور رابطه عاطفی افراد بود. رابطه عاطفی در حد کلام و بوسه و نوازش، نه بیشتر! هیچ وقت نتوانستم آقاداریوش را در چنین موقعیتی تصور کنم. احتمالا به جای طلب بوسه، پشت دستش را جلوی پریوش می‌گرفت تا همسرش بر آن بوسه بزند! به او نمی‌آمد قربان‌‌صدقه زنی، حتی همسرش برود. احتمالا می‌گفته “خانم، افتخار میدم امشب در رکاب ما باشید!” اگر کسی می‌تواند “فیدل کاسترو” را در حال معاشقه و ناز خریدن تصور کند، آقاداریوش را هم می‌تواند در آن موقعیت متصور شود.‌ صدای خانومی حواسم را از تجزیه و تحلیل کیفیت معاشقه پریوش و آقاداریوش پرت کرد. مخاطبش من بودم. همان حرفهایی که در طول سه چهار روز گذشته چندین بار گفته بود را داشت مجدد بیان می‌کرد: _رخساره‌جان… دیگه نگم بهت… حواست رو جمع کن. الان مملکت بهم ریخته. همه جا شلوغ شده… شور جوونی نگیردت پاشی بری تو خیابون! یه وقت نری بالكن از درگیریا فیلم بگیری بفرستی واسه شبکه‌های اون‌ور! نری اینترنت سرچ کنی که چه خبره! هر خبری هست، ربطی به ما نداره. دوستات هم اگه زنگ زدن بهت، شیرت کردن که بریم تظاهرات چی میگی؟ تبسمی کردم و برای صدمین بار گفتم: _میگم منی که نرفتم رأی بدم ربطی بهم نداره کی رئیس‌جمهور شده که الان سنگ کسی رو به سینه بزنم و بخوام رأیم رو پس بگیرم… خیالتون راحت خانومی. الان سرعت اینترنت رو در حد لاک‌پشت پایین آوردن. فیس‌بوک هم که فیلتره… خانومی چپ‌چپ نگاهم کرد: _تو هم که فیلتر رو دور نمی‌زنی! چشم در چشمخانه چرخاندم و گفتم: _به جان خودم، این دو تا که سهله، قشون‌کشی بین مالک‌اشتر و عمروعاص هم باشه، من فقط تماشاچی‌ام. نمیرم تو گود. خیالتون راحت. خانومی همچنان نگران بود؛ تعارف کرد: _می‌خوای نرم و پیشت بمونم؟ دل‌نگرانتم! تعارف شاه‌عبدالعظیمی که شاخ و دم ندارد. ساعتی دیگر هواپیمایش پرواز می‌کرد و ما در مسیر فرودگاه بودیم. گفتم: _سفرتون خوش و بی‌خطر. انشاالله بهتون خوش بگذره! خانومی نگاهش را از من به آقاداریوش داد: _دیگه سفارش نکنم بهت… جون تو و جون رخساره… باز الهی شکر عقلشون رسید دانشگاهها رو قبل از انتخابات تعطیل کنن… حواست به این دختر من باشه. نذاری پاشه بره بیرونا! من هنوز داغ حسینم برام تازه‌ست. طاقت یه داغ دیگه رو ندارم.

  • برچسب ها:
کامنت ها
ارسال کامنت برای این مطلب بسته شده است !
موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اطلس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.