برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان همسایه pdf از افسانه انصاری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان افسانه انصاری مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی/ازدواج اجباری
خلاصه رمان همسایه
مارال به دلیل اصرار خانواده اش به ازدواج با مردی که برایش درنظر گرفتـه اند
مجبور به جدایی از پسر مورد علاقه اش مـیشود و تن به ازدواج اجباری مـیـدهد .
او فکر مـیکند بعداز ازدواجش عشق عمـیقش را فراموش خـواهد کرد!
اما غافل از اینکه ازدواجش تازه آغاز ماجراست .
رمان پیشنهادی:دانلود رمان کل کلای منو غزل مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان همسایه
-حرکت کردیم سمت سالن غذا خـوری !! نمـیـدونم چرا رو هوا داشتم راه مـیرفتم
احساس مـیکنم روم باز شـده همش مـیخـوام حرف بزنم .دوس
دارم برم وسط برقصم وواایی چه خـوبـه !!
تـو همـین فکرا بودم چشمم به غذا افتاد
اوووف دوس دارم همه رو بخـورم !!
واسه خـودم غذا ریختم نشستیم با بچه ها سر مـیز مشغول شـدیم !
واایی چقد غذا خـوردم احساس مـیکنم دارم مـیترکم هر قدم که بر مـیـداشتم احساس خفگی مـیکردم
نیم ساعتی گذشت دیـدم نه خـوب نمـیشم بهتره برم به بچه ها گفتم:
بچه ها من یه خـورده حالم خـوش نیست مـیخـوام برم خـونه شماهام مـیاین؟
ترانه وا چت شـده تـو که خـوب بودی؟؟
الهام راس مـیگـه چی شـده؟
اوووف حاال کی واسه اینا تـوضیح دارم پس مـیوفتم اه با کـالفگی گفتم:
نمـیـدونم بالخره مـیاین یا نه؟
ترانه اره من مـیام
الهام منم مـیام تنها وایسم چیکـار
پس بریم
را افتادیم سمتـه اتاق و لباسامونو پوشیـدیم بعد از تبریکه مجددا و رو بو*سی با نازی رفتیم.
بچه هارو رسوندم و رفتم خـونه رو پله ها احساس مـیکردم تلو تلو مـیخـورم
یه لحظه وایسادم وای خدا چم شـده من چرا سرم گیج مـیره ؟؟!!!!!
فک کنم خـوابم مـیاد اووف
خـودمو به اتاقم رسوندمو همونجور پریـدم رو تخت نفهمـیـدم چطو خـوابم برد
با احساسه سر درد شـدیـدی از
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید