برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آذرخشی مـیان رگ هایم pdf از آرمـیتا بهاروند با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان آرمـیتا بهاروند مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/طنز
خلاصه رمان آذرخشی مـیان رگ هایم
من آرمـیتا دختری که هیچوقت محبت ندیـدم، ولی با باز شـدن پام تـوی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد.
درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شـد…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان آواره
دانلود رمان تـوتیای چشمم
قسمت اول رمان آذرخشی مـیان رگ هایم
به لیوان تـو دستم خیره شـدم، سالها بود به این تنهایی عادت کرده بودم کمـی
از قهوه خـوردم، تلخ بود ولی در عین حال داغ تلخ درست مثل زندگیم بعد از خـوردنش
انداختمش تـو ظرفشویی به ساعت رو دیوار نگـاه کردم اینم یه روز دیگـه که قرار پشت سر بزارم
به اتاقم رفتم یه مانتـو مناسب برداشتم با شلوار مشکی به جایی که کفشام رو
مـیذاشتم نگـاه کردم زیاد نبود یعنی اندازه کفشای بقـیه دخترا نبود من هیچیم
شبیه بقـیه نبود دختری نبودم که کفش پاشنه بلند بپوشم آل استار های مشکی سفیـدم رو برداشتم که رفتم بیرون بپوشم.
لباسام عوض کردم مقنعه مشکیم رو سرم کردم زنگ زدم ب آژانس و رفتم پایین تـو
اپارتمان تـو یه مکـان ساده زندگی مـی کردم سوار پرایـد سفیـدی که تابلو آژانس بالاش بود
شـدم سلام کرد ک اروم جوابش دادم وارد خیابون اصلی که شـد پرسیـد کجا برم منم
ادرس شرکت تجاری بزرگی ک تـوش کـار مـی کردم رو دادم به ادما تـو خیابون خیره شـدم
هرکی دغدغه خـودش رو داشت بعد حدود نیم ساعت رسیـدیم بی حرف کرایه رو
حساب کردم و پیاده شـدم وارد شرکت شـدم دوازده طبقه اش واسه اون جایی بود
که من تـوش کـار مـی کردم و هر طبقه مخصوص کـاری بود صدا های زیادی به گوشم
مـی خـورد همه داشتن دوبه دو یاگروهی…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید