برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آشور pdf از نیلوفر قائمـی فر با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نیلوفر قائمـی فر مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی/ازدواج اجباری
خلاصه رمان آشور
ازدواج اجباری با آشور مـیشـه، ازدواج اجباری ای که سرانجامش به عشق آتشین و
سوزان ختم مـیشـه اما بعد ازدواج سمر متـوجه رفتارهای غیرعادی و خشم بی اندازه آشور مـیشـه و….
رمان پیشنهادی:دانلود رمان دالیت نیلوفر قائمـی فر
قسمت اول رمان آشور
به ساعت نگـاه کردم ۱۲بود کفشای
پاشنه ۵سانتیِ مشکیمو برداشتم و اومدم پایین
مامان:آرام بیا غذا آماداس
از همونجا که بودم کفشا رو پرت کردم سمتـه جا کفشی و پریـدم تـو آشپزخـونه
صندلی رو کشیـدم عقب و نشستم:حاال چی هس غذا
مامان:خـورشت سبزی
جوونی گفتم مامان ظرف غذا رو جلوم گذاشت آروم شروع به غذا خـوردن کردم
مامان:تا ساعت چند کـالس داری؟؟
سرمو باال آوردم:چطور!!
مامان:هیچی همـینجور
مشکوک گفتم:مطمئن
مامان از جاش بلند شـد:آره خب
مامان آهانی گف و از آشپزخـونه رف بیرون منم سریع غذامو
خـوردم ظرف غذا رو تـو سینک شستم خـواستم برمتا ۴کـالس دارم
که دلم نیومد و ظرفمو شستم
از آشپزخـونه اومدم بیرون مامان تـو حال بود رفتم
سمتش گونشو ب*و*س کردم:من رفتم مامان
مامان:برو حواست بخـودت باشـه دست علی )حضرت علی(همرات )
حرفی که همـیشـه مامانم مـیزنه..
کوله امو رو دوشم انداختم و با سرخـوشی دویـدم
بیرون از پله ی آخر پریـدم پایین )سرم پایین بود( که یه نفر
جلوم ایستاد از دمپای های که پاش بود گرفتم و
کم کم اومدم باال با دیـدنِ آرشان که لبخند شیطونی رو لبش بود
خجالت زده سریع سرمو پایین انداختم:سالم
و تند تند ادامه دادم:دانشگـاه دارم فعال
و سریع از کنارش رد شـدم داغ شـده بودم دستمو رو
صورتم گذاشتم که داغ داغ بود لب گزیـدم سرمو تکون دادم
تا شایـد از فکرم بره……..
از دور بهار و گیسو برام دست تکون دادم لبخندی
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید