برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تـو خـود خـود بهاری pdf از belatrix با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان belatrix مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان تـو خـود خـود بهاری
من راحتم! همـین جا! جایی دور از تمام دنیا و هیاهویش راستش را بخـواهی
لاک تنهایی جای خیلی بدی هم نیست؛ اگر زیاد به تنها بودنت فکر نکنی
اگر خـودت یا دیگران مدام یادآوریش نکنیـد اگر بگذاری اگر بگذارند
من پشت این دیوارها،دور از تـو و دنیایت آرامِ آرامم آنقدر آرام و ساکن که
گـاهی خیال مـی کنم نبضم به خـواب رفتـه است خیال مـی کنم مرده ام
و هیچ شمعی برایم روشن نمـی شود
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان ریما
قسمت اول رمان تـو خـود خـود بهاری
ھمانطور کھ آرام و با حوصلھ طرح شمعدانی مورد علاقھ ام را روی کـاغذ مـی ریختم بدون آن کھ
دست خـودم باشـد فکرم پیش آنھا بود پیش آنھا و امام غریبی کھ دلم برای دیـدنش، آن ھم برای بار
اول، پر مـی کشیـد ولی مداد را پشت گوشم گذاشتم آآآآآه نمـی دانم از دیروز صبح کھ رفتند این
چندمـین آه است نھ فایـده ندارد بایـد بھشان زنگ بزنم اما دستی کھ مـیرفت تا تماس را برقرار
کند بھ سختی مشت کردم و گوشی را با حرص کنارم روی کـاناپھ پرت کردم لوس! لوس! لوس!
این تنھا کلمھ ای بود کھ در حال حاضر خـودم را لایقش مـی دیـدم!بلند شـدم و
شروع بھ قدم زدن کردم بایـد فکرم را مشغول مـی کردم نمـیشـد کھ ھر یک ساعت
بھشان زنگ بزنم! طفلک مامانی خـودش آنقدر دلواپس من بود کھ با این تلفن ھای وقت و بی وقتم
شک نداشتم غروب نشـده بلیت مـی گرفتند و برمـی گشتند! نھ! من این را نمـی خـواستم من کھ
ساعت ھا برای مامانی و بابا رحیم حرف زدم تا راضیشان کنم آنقدر بزرگ شـده ام کھ از..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید