دانلود رمان نوبرانه از k_diyar با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان یک دختر فعال اجتماعی به نام گلنار است که مادر، پدر و خواهر چهار سالهاش را وقتی نوزاد بوده در حمله موشکی ناو یو اساس آمریکا به پرواز شماره ۶۵۵ هواپیمای مسافربری ایرباس ایران ایر در خلیج فارس از دست داده و کنار پدربزرگ و مادربزرگ پدریش بزرگ شده است. حالا بعد از بیست و چند سال با ناردون، دختر بچهای آشنا می شود که شباهتش به خواهر گلنار بی نهایت است…
خلاصه رمان نوبرانه
روی زانو هام نشستم و دستامو تا جایی که می تونستم از هم باز کردم. به سمتم دوید. وقتی دستای تپلش دور گردنم حلقه شد و صورت من تو ابریشم موهاش فرو رفت که ناپرهیزی کرده بودن و یا شاید از دستشون در رفته بود که گذاشته بودن به کمی پایین تر از شونه هاش برسه تازه بعد از یک هفته نفس کشیدم. زندگی رو اکسیژن رو حال خوش رو، همه چیز رو گونه تپل و نرمش رو چندین بار بوسیدم، دستاشو از دور گردنم باز کرد و زد به کمرش. با لحن طلبکارش گفت: واقعا که نارگلی جون.
کجا بودی تو چند وقته؟ می دونی چقدر غصه خوردم؟ می خوای دیگه دوستت نداشته باشم؟ فقط لبخند زدم به امید زندگیم که مقابلم ایستاده بود و من شاید بعد از بیست سال دوباره پیداش کرده بودم. نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. دوباره کشیدمش تو بغلم و محکم فشارش دادم. – نه بابا؟ شما داشتی غصه می خوردی؟ پس اون آتیشایی که خاله مژگان می گفتو کی سوزونده؟ خودشو عقب کشید. با چشمای گرد شده نگاهم کرد. – تو مگه نگفتی دروغ گفتن کار خیلی زشتیه؟ -خب معلومه که زشته.
– پس چرا خاله مژگان دروغ گفته؟ من کی آتیش سوزوندم؟ از وقتی تو و خانم مربی گفتین خطرناکه دیگه سمتش نمی رم که. دستاشو به دو طرف باز کرد و با همون چشمای گرد گفت: به خدا. صدای قهقهه مژگان با خنده من همزمان شد. بلندشدم دستشو گرفتم. باشه حالا زبون نریز گل من. به سمت مژگان رفتیم. همونطور که بالا پایین می پرید گفت: خاله مژگان ببین نارگلی جون اومد. دستمو ول کرد و دوئید سمت ساختمون. -من برم به همه بچه ها بگم نارگلی جون اومده خوشحال بشن….